نویسنده: محمدحسن بروشکی
به اهتمام: فرج‌الله عفیفی





 

در کتاب اقدس ص 15 س 12 می‌خوانیم:
«قد حکم اللّه لکلّ زانٍ و زانیة دیة مسلّمة الی بیت العدل و هی تسعة مثاقیل من الذّهب و ان عادا مرّة اخری عودوا بضعف الجزآء هذا ما حکم به مالک الاسمآء فی الاولی و فی الاخری قدّر لهما عذاب مهین»!!
ترجمه:
«به تحقیق حکم کرده است خداوند برای مرد و زن زنا کننده، دیه‌ای که به بیت‌العدل تسلیم نمایند، آن دیه عبارت از نه مثقال طلا است. اگر دوباره تکرار کردند، شما هم تکرار کنید به دو برابر جزاء (هیجده مثقال طلا) این است آنچه حُکم کرده به آن دارنده نام‌ها، در دنیا و در آخرت مقدر شده برای آنان عذاب بزرگ»!!
اینک بهاء به سرودن این نغمه ناموزون، استعداد و قابلیت خود را کاملاً و بی‌پرده ظاهر ساخته و ارزش ناموس امت خود را 9 مثقال طلا معین کرده است. صرف نظر از خدائی یا پیغمبری بهاء، بر فرض که وی را یک نفر آدم معمولی و متوسط بدانیم، باز هم نمی‌توان انتظار چنین احکامی را از یک نفر متوسط و معمولی داشت؛ زیرا مردمان متوسط دارای عقل و خرد متوسط نیز می‌باشند. و عقل متوسط هیچ‌گاه به چنین یاوه‌هائی تفوه نمی‌کند، و ناموس اجتماعی را بیهوده به باد نمی‌دهد.
بنا بر این حُکم، هر کس با زن و دختر دیگری به رضا یا به عنف جمع شود، در بار اول نه مثقال طلا و در بار دوم هیجده مثقال طلا داده، قبض رسید رسمی صندوق بیت‌العدال را گرفته، دنبال کار خود می‌روند. یعنی اگر کسی با زن و دختر یکی از امناء بیت‌العدل به زور یا به رضایت، عمل خلافی مرتکب شد و تصادفاً گیر افتاد، پاسبان او را در محضر امناء بیت‌العدل حاضر کرده و گزارش خواهد داد که این شخص را در حین عمل منافی عفت با زن یا دختر آقای فلان وکیل محترم بیت‌العدل دستگیر کردم، امناء نامبرده که پدر یا شوهر مفعوله هم جزء آنان است، کتاب اقدس را گشوده، به این آیه می‌رسند، به مرتکب می‌گویند که نه مثقال طلا به صندوق خانه‌ی داد [بیت‌العدل] بپرداز و قبض رسمی دریافت بدار. البته اگر عمل زنا عنفاً انجام شده باشد، تمام نه مثقال طلا را باید زانی بپردازد. و اگر به رضا و رغبت انجام گرفته، ناچار باید چهار مثقال و نیم آن را زانی و چهار مثقال و نیم دیگر پدر دختر یا شوهر زن بپردازد.
زیرا به نص صریح آیه، دیه به عهده زانی و زانیه است که هر دو مشترکاً باید بپردازند؛ مگر در صورتی که عمل به زور انجام شده باشد. در این صورت تکلیف از زن ساقط می‌شود و باید تمام نه مثقال را مرد زانی بپردازد.
به هر حال شخص زانی پس از پرداخت نه مثقال طلا و دریافت قبض رسمی از بیت‌العدل خارج شده، دنبال زن و دوشیزه دیگری می‌افتد. و برای کسی که استطاعت خرج این پول‌ها را دارد، چه مانعی دارد که هر روز گریبان زن یا دختر یکی از امناء بیت‌العدل را بگیرد و کام دل بستاند و آنان را به پرتگاه بی‌عصمتی و بی‌ناموسی بیفکند؟!
در کشور و جامعه‌ای که ارزش ناموس ملت نه مثقال طلا باشد، کیست که به ناموس زن و دختر خود مطمئن باشد، که از دستبرد اشخاص پولدار و شهوت‌پرست در امان بماند. در این صورت آیا پایه و اساس ناموس عمومی متزلزل نخواهد شد؟ و در جامعه‌ای که ناموس عمومی متزلزل و در معرض خطر باشد، سعادتی خواهد بود؟ عجبا! این شخص برای دزدیدن پنج ریال، یک نفر را به نیستی محکوم می‌سازد، ولی در برابر هتک ناموس عمومی، 9 مثقال طلا دیه تعیین می‌نماید. آیا چنین شخصی را می‌توان در شمار اشخاص معمولی و متوسط قرار داد؟ آیا چنین شخصی به خدا و مقدسات او ایمان دارد؟!
آیا کسانی که به قائل و گوینده‌ی این مزخرفات ایمان دارند و وی را خودِ خدا یا مظهر کل او می‌دانند، و مهملاتی بی‌سروته را آیات بینات می‌پندارند، واقعاً ضعیف العقل و بیچاره نیستند! و قابل ترحم نمی‌باشند! آیا جز آن‌که درباره آنان دعا کنیم و هدایت و رستگاری ایشان را از درگاه خداوند بخواهیم، چاره داریم؟ اگر عقل دارند، می‌بینند، می‌شنوند و دشمن جان و روان خود نیستند، چرا موضوعی به این روشنی و مطلبی به این آشکاری را درک نمی‌کنند؟ خدایا! زین معما پرده بردار، که گوش دارند و نمی‌شنوند، چشم دارند ولیکن نمی‌بینند، دل دارند اما نمی‌فهمند. این است سرّ بدبختی و گمراهی! «إِنَّکَ لاَ تَهْدِی مَنْ أَحْبَبْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَنْ یَشَاءُ » (قصص : 56)
منبع مقاله :
بروشکی، محمدحسن، (1389) اثبات بی‌اعتباری کتاب اقدس: احکام بهائیت، تهران: راه نیکان، چاپ اول